زندگینامه شهیده نسرین افضل
زندگینامه شهیده نسرین افضل دگر بار سخن از شهیده ای است شاهد برقلّه بلند تاریخ انقلاب اسلامی از فاضله گرانقدری که کیمیای سعادت را در پیروی از زینب بدست آورده و تاج شهادت را با انگشتان سیدالشهداء مولا و برادر ارجمند زینب (س) بر سر نهاده است . او با شهادت خود به ائمه معصومین و فاطمه زهرا(س) و زینب کبری(س) گفت که من برای شما زینت بودم . اواز نسترن زار فضیلت آمده بود و عطر باغ و بهار صداقت با خود داشت . از چشمه ی خورشید ، زلال نیایش و ستایش می نوشید و پروازش به گلگونی شقایق و شقایق زاران بود . وقتی از باران نور و نیایش ، سرشار از طراوت شده بود ، لاله زاران به داغ جان سوزش عاشقانه سوختند. پرهیزکاران و پارسایان در بوستان سحر و سپیده ، به نکهت ندبه و انابه ، بوی بهار اخلاص می گرفتند و زایران ضریح احمدی به زمزم زیارت ، دلی مهتابی داشتند و درشیراز و درخانه ای که آفتاب آیین محمّدی (ص) برآن می تابید و چلچراغ دوستی خاندان عصمت و طهارت در آن روشن بود و بوی خوش صفا و صداقت می داد، نوزادی سپید سیرت ، چشم آیینه گونش را به جهان آفرینش می گشاید ودر کانونی گرم و پرمحبّت ، گام می گذارد و به یمن میلادی مسرّت بخش ، نام «نسرین» را بر او می نهند. نامش نسرین که وجودش عطر نسترن انقلاب اسلامی را میپراکند و فاضله ای بود که در ردیف افضل ترین زنان شهید انقلاب اسلامی مان قرارگرفت . وی روزها و سال های شیرین و شهدانگیز کودکی را به عطر رأفت و عطوفت مادری نیک روش و به همّت و اهتمام پدری مخلص و متدیّن می گذراند؛ سپس درمدارس شیراز ، تحصیلات دوره های ابتدایی و راهنمایی را به پایان می رساند و به برکت و بهره ی معارف و تعالیم عالیه ی اسلامی ، زندگی عزّتمندانه و شرافتمندانه ی خود را ادامه می دهد و حجب و نجابت ،زیور و زینت جانش می شود وبا گزاردن فریضه هایی چون نماز و روزه ، روح و روانش را شادی و نشاط می بخشد . نسرین با ورود به دبیرستان ، به عنوان یکی از دانش آموزان پر شور و باشعور ،بر بسیاری از نابسامانی هادر رژیم شاه ، خردمندانه اعتراض می کند و برنامشروع بودن حکومت خروش بر می دارد تا آن جا که یک بار نیروهای امنیّتی اورا مورد تعقیب قرار می دهند و به جستجویش می پردازند. ایمان و استعداد شکوفای او باعث شد که با معدل 18موفق به اخذ دیپلم گردد. وی با روحی سرشار از پیوستگی به درگاه احدیّت کمر به خدمت خلق خدا بست و قدرت خویش را صرف خدمت در کمیته امداد و کمیته امام و سپاه و جهاد سازندگی نمود وی مطلوب خود را در جهاد سازندگی یافته و با خدمت به محرومترین قشر جامعه بیشترین قرب به پروردگار را برای خود کسب مینمود . وی در نخستین تلاش های خداپسندانه اش ، به عنوان جهادگری آراسته به گوهر اندیشه و خرد در یکی از روستاهای مجاور شیراز «روستای دودج» برای زنان و دختران جوان آن دیار به برگزاری کلاس های فرهنگی همّت می گماردوآنان رابااصول ومعارف انسان سازاسلام مأنوس ومألوف می کند؛ سپس فعّالیّت پر بارش را در روستای دیگر «دشمن زیاری» ادامه می دهد و در منطقه ی «فراشبند» از توابع استان فارس به برگزاری نمایشگاه عکس و کتاب مبادرت می ورزد. درآغاز سال 1360 نسرین از فقر فرهنگی شدید کردستان آگاه شد و با برادر بزرگوارش احمد افضل (مفقود الاثر) درمورد رفتن به آنجا به مشورت پرداخت و درهمین زمان بود که جهاد اعلام کرد که جهت رشد هر چه بیشتر فرهنگی خواهران در کردستان احتیاج است که تعدادی ازخواهران متعهّد به آن خطّه عزیمت نمایند و مجدّانه به کار بپردازند . دگر بار شهیده افضل فضیلت الهی خویش را هویدا کرد و باکوشش فراوان خواهران دیگری راجمع کرده وبا مشورت باعلمای شهر راهی کردستان شد. با ایمان و اخلاصی که داشت و خداوند به مشابه آیه : اِن الذینَ آمنوا و عَملواالصالِحات سَیَجعَلَ لهُم والرحمَنُ ودا... سوره مریم (96) همانا آنانکه ایمان آوردند و عمل صالح انجام دادندخدای رحمان آنها را محبوب میگرداند . به وعده همیشگی خود با او عمل کرد ودرهمان روزهای اول مستقر شدن درمهاباد ودراولین برخورد این خواهر شهید با زنان مهابادی محبت او را دردل آنان جای داد وکلامش را پرنفوذ ساخت تا دعوت به حق و تقوی نماید چیزی نگذشت که گوهر وجود وقف الهی شده نسرین عزیز بر همه نمایان شد و همه ارگانها سعی در به خدمت گرفتن او داشتند و او که هدفش به جزقرب الهی نبود تا آنجا که توان داشت ارگانها ضعبف و مردم محروم آنجا را توان الهی می بخشید حتی وقت استراحت شبانه خویش را در فرمانداری و برای تقسیم کوپن های مردم مهاباد صرف مینمود گاهاً تا نیمه های شب با وجود خطرهای فراوان آن شهر که چون شهر به تاراج رفته دراختیار ضدانقلاب بود برای آموزگاران متعهد آن دیار جلسه میگذاشت . درشهریور ماه سال 1360 خبر پیوستن برادر بزرگوارش به تبار پیروان حسین(ع) راشنید و راهی شیراز شد ومطلع شد برادر ارجمندش که چون شمعی چراغ راه حزب الهیان شیراز بود به تنها به درجه رفیع شهادت نائل آمده که وجودگهربار او به شهیدان مفقود الاثر انقلاب پیوسته وبرادر جسم خاکی خود را بخاطر اثبات عشق به حسین(ع) به خانه بازنگرانیده است . نسرین دل مادر را مملو ازغمی زهرا گونه یافت وبرای تسلی دل او چند صباحی درکنارمادر ماند ،امااواکنون دیگرنسرین تنهانبودکه بازینب کبری(ع) دست بیعت داده بود و پیام برادر را بردوش می کشید . با مسئولیتِ سنگینِ ابلاغ اندیشه شهدا اندیشه برادر شوق آرمیدن در جوار زینب و ملاقات برادر ارشد ، دیدار زهرا و بوسیدن دستان حسین او را آرام نگذاشت و دگر بار به مهاباد بازگشت و با شوق پیوستن به او به امید آنکه خداوند او را برگزیند به کار بیشتر پرداخت از صبح تا شام از شام تا صبح از سپاه گرفته تا جهاد سازندگی ، بنیاد امور جنگ زدگان ، فرمانداری ، آموزش و پرورش ، سپاه پاسدارن به مجاهدت پرداخت . وی اکنون تنها کسی است که لایق برای پست تبلیغات و انتشارات سپاه در مهاباد است زیرا مقاوم ، پرکار با تقواست ، مدتی این مسئولیت را میپذیرد و درعین حال به دیگر ارگانها نیز رسیدگی میکند و بعد بخاطر نیاز شدید آموزش و پرورش با سِمَت معلم تربیتی شروع بکار میکند و با این مسئولیت معلمین را نیز آموزش میدهد و یک دوره از معلیمن نهضت سواد آموزی نیز از جمله افرادی بودند که از فضل او بهره مند شدند. درنخستین روزهای بهار سال 1361 که عطر گل های محمّدی ، بوی خوش شهیدان را همراه داشت ، با یکی از جوانان مجاهد مؤمن که در سپاه پاسداران انقلاب اسلامی به خدمتی خالصانه مشغول بود، پیمان ازدواج می بندد و زندگی شیرین و مشترک خود را آغاز می کند . در نخستین سال های انقلاب که مهاباد در آرامش مطلوبی به سر نمی برد ، نسرین در نهضت سواد آموزی آن شهر ، فروغ خواندن و نوشتن را بردل و دیده ی سوادآموزان می افشاند ؛ زمان انتخابات به عنوان ناظر بر سر صندوق های رأی حاضر می شد ؛درکمیته ی امداد و بنیاد جنگ زدگان آن زمان به فعّالیّت می پرداخت ؛ به عنوان مربّی امور تربیتی در مدارس ، آگاهی و توان دانش آموزان را در زمینه های فرهنگی و مذهبی می افزود و آن گاه که به کاشانه اش باز می گشت ، با ذوق و ظرافتی ستودنی ، خانه ی ساده و بی پیرایه را به بهشتی روح بخش تبدیل می کرد . نسرین فاضله بانویی که پیوسته جمله ای ازدعای امیرمؤمنان حضرت علی (ع) « الهی قلبی محجوب و نفسی معیوب» بر ذهن و زبانش جاری بود وبا توسل جستن به نیایش وستایش ، گلشن جانش را عطر آگین می کرد و با شیدایی و مشتاقی محافل و مجالس ذکر و ثناء خداوندی را برگزار و دیگران را نیز برای شرکت در آن تشویق و ترغیب می کرد . ودرآخرین شب فروزندگی اش در آن لحظاتی که در تب میسوخت از همسر عزیزش خواست که او را به مجلس دعای توسل برساند و همسر بخاطر مریضی سعی دارد که او را وادارد که استراحت کند اما او وجودی است که خستگی نمی پذیرد و مریضی نمیداند و چگونه آنجا که ذکر حق است او نباشد . چگونه آنجا که دست بدامان ائمه معصومین پیوند میخورد و مدد می یابد او حاضر نباشد آنجا که آرزوها جامه عمل میپوشد و پیوند غیب و شهود ، تحقق می یابد وپرده ها می درد و رازهای نادیدنی با چشم دنیادیده میشود ، او غائب باشد همسر را راضی و در مجلس انس به خدا شرکت میکند به گواه دوستانش آن شب مثل همیشه او بشدت منقلب میشودکسی چه می داند شاید درهمان حال ملائک تهنیت و سلام به او را گفتند و پیام وصال و لقا را آوردند . دعا پایان می یابد همه جهت مراجعت به اتومبیل سوار میشوند و نسرینِ انقلاب پیش می آید . یکی از خواهران را از جای بلند میکند و میگوید اینجا جای من است و خودمی نشیند . اتومبیل حرکت میکند و نسرین آغاز حرکت خویش را در عالم ملکوت می بیند دست پلید آمریکا از آستین عوامل گروهکها بیرون آمده و دیگر بارگلی از باغ انقلاب اسلامی را پرپر میکند و عطر نسترن انقلاب دوباره تمام فضای مهاباد را که نه ، ایران را و نه همه جهان را میگیرد و افضل ما ، نه ، افضلِ زینب به آرزوی دیرین خود میرسد . میداند آرزوی او چه بود شهادت همچون شهید مطهری و درست به همان صورت به وصال حق رسید .